دانایی شرافتی است بزرگ؛ نعمتی که به دست آوردنش آنقدر خوب است که مردم را به تحمل سختی ها، مشتاق و صبور می کند .
همیشه ی تاریخ از مردمان بزرگ و آزاد اندیشی خبر می دهد که در پی کسب دانش بوده اند؛ در این راه هجرت کرده اند، شب زنده داری کرده اند، ملامت های بسیاری را به تن و جان خود خریده اند و دانشمند گشته اند... مردمانی غنی از دانش ...
و این غنا، ایشان را از زبونی و نیاز، رهایی بخشیده، و ایشان نیز مردم را از دانش خود بهره مند ساختند و و اسباب پیش رفت جوامع بشری را فراهم آورده اند .
اما آیا این همه پیش رفت بشر را سعادت مند کرده است؟ آیا این همه دانایی آرامش را به روحِ تنهای آدمی بازگردانده است؟
چنین به نظر نمی رسد!
سهم بالایی از این همه پیش رفت و دانش، مربوط به اموری می شود که برای زندگی انسان "لازم"نیستند!
بشر هنوز گمشده ی خودرا در بین اوراق ستُرگ تاریخ علم و مقاله های علمی پیدا نکرده است...
کسب علم امری است که بدان توصیه شده ایم و لزوم آن را وجدان کرده ایم اما در چیستی آن ابهام داریم...
امام علی (ع) می فرمایند: لازم ترین دانش بر تو آن است که از عمل بدان پرسیده می شوی.
الا ای انسان... آیا به یاد داری روزی را که مورد پرسش قرار می گیری؟